مددکاری اجتماعی حرفه ای است که در آن مددکار کمک می کند که مددجو ( یک فرد یا گروه یا جامعه ) مشکل خود را شناخته و به توانایی های خود پی ببرد و در واقع با استفاده از منابع و امکانات موجود در جهت حل مشکل خود برآید. مددکار اجتماعی معمولا به افراد سالمند، ناتوان درفیزیکی یا در یادگیری ، ناتوان ذهنی، افراد بی خانمان و افراد بی سرپرست و معتاد و.... خدمات می دهد و در کار خود با سایر متخصصان مانند کارکنان بخش سلامت، معلمان، پلیس و متخصصان بخش های مربوط به جرایم و تخلفات، در ارتباط خواهد بود.
مدتی بود که اعصابم به هم ریخته بود. دایم تو این فکر بودم که نکنه من زنده بگور بشم نکنه سکته کنم و مردم فکر کنن من مردم و دفنم کنن و بعد تو قبر زنده بشم؟! چند بار هم نشستم حسابی فکر کردم که توی قبر زنده شدم و نقشه می کشیدم که چه جوری از توی قبر خلاص شم! با خودم می گفتم به محض این که تو قبر زَنده شدم پنبه ای که تو غسالخانه تو دهنم گذاشتند رو درمیارم و به روی شکم می خوابم و دستام میذارم روی زمین و با کمر و گردنم آنقدر فشار میارم به سنگ لحد که از روی من کنار بره تا من بتونم بلند شم و از قبر بیام بیرون؛ بعدش میرم سراغ نگهبان های بهشت زهرا و بهشون میگم که من زنده شدم، کمکم کنید و به خانوادم خبر بدید که بیان دنبالم!! بارها و بارها این فکر رو کردم و نقشه ی رها شدن از قبر رو هم کشیدم تا بالاخره یه روز آنچه که ازش میترسیدم به سرم اومد؟!!!....
چند تن از دوستان خوب از من خواسته اند در باره تکنیک مرگ اختیاری مطالبی بنویسم و بنده هم تصمیم گرفتم در این نوشته کوتاه این نکته را شرح دهم که از کجا این تکنیک به ذهنم خطور کرد و چه چیزی برای اولین بار ایده آن را در ذهن من ترسیم نمود.
قبل از شروع مطلب عرض کنم که وبلاگ بنده مخاطب خاص دارد؛ . آن ها گرچه کم اند ولی خاص هستند. و لذا دوست ندارم هر بزغاله ای سرش را پایین بیندازد و وارد وبلاگ بشود، و اگر اتفاقی و ناخواسته هم وارد شد، دوست ندارم نظر مزخرفش را بگذارد. منظورم از بزغاله کسانی هستند که عملا از دین و خدا دور هستند و عقل و انصاف و قدرت استدلال هم ندارند؛ همین طوری وارد وبلاگ می شوند و یک نظر احمقانه می گذارند و گورشان را گم می کنند. این عده قدرت درک نوشته های من را ندارند.
خب و اما فیلم لوسی (lucy) محصول سال 2014 است ولی من آن را امسال دیدم. لوسی فیلم خیلی جذاب و مهیجی است ولی فرهنگ فیلم غربی و استعماری است. این فیلم می گوید نسل انسان از میمون است و این همان نظریه داروین است که بیشتر غربی ها آن را پذیرفته اند. سپس داستان زنی به نام لوسی را دنبال می کند که در دستان یک باند قدرتمند مواد مخدر اسیر شده، و آن ها شکم وی را شکافته و چند کیسه مواد مخدر در آن جاسازی کرده اند تا جابجا کنند.
مردم فکر می کنن سیر و سلوک یه سلسله کارهای عجیب و غریبه، و مخصوص افرادیه که به زندگی پشت کردن و به سوی خدا رفتن! و اصلا بیشتر آدما فکر میکنن به سوی خدا رفتن یعنی پشت کردن به دنیا!! غافل از این که همه مردم هر روز در حال سیر و سلوک هستن اما خودشون خبر ندارن!
در چند کیلومتری شهر زیبای نور در جاده نور به چمستان(کیلومتر8) سه کیلومتر که وارد جنگل شوید با دریاچه سد الیمالات مواجه خواهید شد؛ که بدون شک یکی از زیباترین مناطق گردشگری ایران و جهان است. دریاچه ای بزرگ و بسیار دیدنی و زیبا که امکان قایق رانی و ماهیگیری در آن فراهم است، و آلاچیق های اطراف آن به اضافه رستوران و کافی شاپ پذیرای مهمانان الیمالات است.
خوش باوری
باور نقش بسیار کلیدی و مهمی در موفقیت، پیروزی و سلامتی ما جماعت انسان ها دارد و اساس زندگی و حرکت را تشکیل می دهد به گونه ای که می توان گفت اگر باور نباشد هیچ حرکتی اتفاق نمی افتد و زندگی متوقف می شود.
اما، گاهی باور بعضی انسان ها به سوی افراط می رود و به قول معروف "خوش باور" می شوند! خوش باورها افرادی هستند که خیلی ساده به نظر می رسند و علی الظاهر اثری از سیاست و کیاست در آن ها دیده نمی شود. آن ها به ظاهرهر چیز ایمان می آورند و هر حرفی را زود می پذیرند و بنا را بر صداقت و پاکی مردم می گذارند!
Lots of worlds: part 2
در همین ابتدای قسمت دوم از مقاله، یادآوری می کنم که منظور من از وجود دنیاهای دیگر، دنیای موجوداتی مثل مورچه ها و پرندگان و حیوانات و آبزیان که برای ما ملموس و محسوس می باشند، نیست؛ بلکه دنیای موجوداتی است که به صورت طبیعی برای ما انسان ها محسوس و ملموس نیستند؛ یعنی از دیدگان ما و از حواس ما پنهانند؛ در حالی که ما را می بینند. ولی، برخلاف موجوداتی که در عوالم غیب مطلق زندگی می کنند، امکان دیدن و محسوس شدن شان برای انسان ها وجود دارد؛ یعنی ما هم می توانیم به دنیای آن ها برویم و با ایشان تعامل داشته باشیم. و این موضوعی است که می تواند برای عالم علم بسیار مهم، قابل توجه و تأثیر گذار باشد.
Lots Of worlds: Part 1
نگارنده در این مقاله قصد دارد برای نخستین بار "نظریه دنیاها" را (یعنی وجود دنیاهای نامحسوس متعدد را به عنوان یک نظریه)مطرح کند و با این که مقاله مختصر است تا حد امکان آن را شرح دهد و اثبات نماید. و در همین ابتدا، یادآور می شود که این نظریه با "فرضیه جهان های موازی" که مدتی است مطرح شده، هیچ گونه رابطه ای ندارد و مربوط به لایه های نامحسوس عالم دنیاست.
مُلک و ملکوت یا عالم دنیا که برای ما قابل مشاهده است، و عالم غیب که برای ما قابل مشاهده نیست، معمولا خیلی ساده در کنار هم به کار می روند و به همین دلیل، ما تصور می کنیم که در عالم هستی فقط یک دنیا وجود دارد و یک عالم غیب.
اما موضوع به این سادگی که تصور می شود نیست؛ "غیب" فقط یک عالم نیست بلکه هزاران عالم است، و لایه های مختلفی دارد، و هر لایه از آن یک عالم مستقل است؛ و هر یک از عوالم غیب نیز نسبت به عوالم غیب مادون خود، غیب محسوب می شود، و از دید آن ها پنهان است ولی آن ها را می بیند و به عوالم مادون خود اشراف دارد. و البته همه در این نکته مشترک هستند که برای انسان "غیب" محسوب می شوند، و از دسترس حواس ظاهری او دور و پنهانند؛ آن هم به طور مطلق؛ یعنی غیبی که امکان دیدنش برای انسان با این حواس پنج گانه ظاهری، وجود ندارد!
About inducement:part 3
در این قسمت می خواهم شما را کمی به گذشته ببرم؛ البته نه گذشته های خیلی دور، بلکه به زمانی که من تازه وارد سنین نوجوانی شده بودم و از پدرم چیزهایی را دیده و آموختم که گر چه فی نفسه نامعقول بودند؛ ولی، حیرت آور بوند و با استفاده ناخودآگاه ایشان از قدرت تلقین و خودباوری صورت می گرفتند.
پدر من فقط سواد خواندن و نوشتن داشت و در باره تلقین هم نه چیزی شنیده بود و نه خوانده بود؛ اما خودباوری عجیبی داشت و استفاده ای که از کارایی و قدرت تلقین می کرد فوق العاده بود. در اینجا من دو نمونه از آن ها را برای شما نقل می کنم.
About inducement:part 2
در باره تلقین صحبت می کردم و از میزان اثرگذاری آن در برطرف شدن سردرد عذاب آور میگرنی برایتان گفتم؛ و بیان داشتم که نقشه ای کشیدم و تدبیری اندیشیدم و با تلقین کاری کردم که دمش را گذاشت روی کولش و فرار کرد.
دفعه بعد، دیرتر آمد و اعتماد به نفس گذشته را هم نداشت. به او خوشامد گفتم و خاطر نشان کردم که هنوز به خاطر ضعف و ناتوانی ای که بار قبل به نمایش گذاشته بود، از وی ناراحتم؛ و باید این دفعه جبران کند. او قبول کرد و وارد شد ولی استرس داشت؛ در حالی که من ترسم از او خیلی کم تر از قبل شده بود.
About inducement: part 1
تلقین یکی از نعمت های فوق العاده ای است که خداوند بزرگ به ما عطا فرموده است. این قدرت به صورت زنده و بالفعل در همه افراد وجود دارد؛ آن طور که هر وقت بخواهند می توانند به خود یا دیگران با رفتار و به ویژه با گفتارشان، چیزی را تلقین کنند.
تلقین در اصطلاح اهلش به معنی این است که انسان چیزی را به خودش یا دیگری القا و تحمیل کند و به او بفهماند که تو حتما به عنوان مثال:" خنگ هستی، باهوش هستی، بیمار هستی، خوب و سرحال هستی، آدم بدی هستی، آدم خوبی هستی و امثال این ها". یعنی قلمرو بسیار وسیعی دارد و در موارد بسیار بسیار زیادی می توان آن را به کار برد و از آن استفاده مثبت یا منفی کرد.
A philosophical view to the complementary medicine Part 2
لطفاً به این نمونه توجه کنید تا منظور بنده را از این نکته که پروسه درمان بیماران صعب العلاج یا عرفاً لاعلاج، باید به درستی مدیریت شود؛ و همه علل و عوامل احتمالی که در ایجاد بیماری سهم داشته اند، باید مورد توجه قرار گیرند؛ و درمان بیماران نیز باید همه جانبه و فراگیر باشد، خوب دریابید:
یکی از دوستان خوب بنده که خود اکنون از مردان بزرگ است و در طب سنتی بسیار حاذق شده است، حدود 10 سال پیش مبتلا به بیماری سرطان کبد شد. او روحیه اش را کاملا از دست داده بود و قرار بر این شد که بنده کمی به ایشان روحیه بدهم.
در اولین جلسه، وقتی با هم شروع به صحبت کردیم، ایشان که خیلی ناامید و مأیوس شده بود، به من گفت:" بهترین پزشک متخصص مرا جواب کرده است! و تنها به "جواب کردن" هم اکتفا نکرده بلکه به من گفته که حداکثر 3 ماه دیگر من می میرم!!"
A philosophical view to the complementary medicine Part 1
طب مکمل (یا طب جایگزین) هم می تواند در عرض، و در کنار علم پزشکی به کار رود و هم در مواردی که علم پزشکی تاکنون پیشرفتی نکرده و راه حلی ندارد؛ مثل مواردی که پزشکان و متخصصین، درمان بعضی از بیماران را متوقف می کنند و به آن ها اعلام می دارند که دیگر کاری از دست شان ساخته نیست....
Get rid out of the battlefield!
وقتی دو نفر با هم درگیر می شوند برای خاتمه درگیری کافی است یکی از آن دو صحنه درگیری را ترک کند؛ در این صورت جنگ و درگیری خاتمه می یابد و صلح و آرامش بر آن فضا مسلط می گردد. در درگیری های فرضی هم همینطور است و ترک صحنه درگیری منجر به خاتمه درگیری و متصاعد شدن عطر صلح و آرامش بر فضای موجود می شود. خب، حالا شاید کنجکاو باشید که بدانید درگیری فرضی یعنی چه؟
A basic solution
در دنیا مشکلات فراوانی وجود دارد، مردم گرفتاری های زیادی دارند و این یک چیز بدیهی است که همه از آن خبر دارند؛ ولی نکته ای که عجیب و قابل توجه است این است که هیچکس خودش را برای مشکلاتی که دارد، مقصر نمی داند! و بر عکس همه سعی دارند به گونه ای تقصیر را به گردن دیگران بیندازند. اما آیا این کار، کار درستی است و جواب می دهد؟ و آیا این نوع واکنش نسبت به مشکلات تاکنون گره ای از کار بشر واکرده است؟
تا آنجا که من اطلاع دارم و تحقیق کرده ام پاسخ این سوال منفی است؛ و این نوع واکنش نسبت به مسایل و مشکلات شخصی، تا به حال هیچ مشکلی از مشکلات مردم را حل نکرده و هیچ گره ای هم از کار آن ها نگشوده است! و فقط یک فرض است؛ یک فرض بیخود و مزاحم که فقط تنبلی و بی مسئولیتی ما را توجیه می کند و بس. بنابر این به نظر بنده بهتر است که از چنین فرض نادرستی دست برداریم و یک فرض بهتر و معقول را جایگزین آن کنیم؛ یعنی بهتر است بیاییم به جای آن که دیگران را مسئول و مقصر مسایل و مشکلاتمان بدانیم، خود را مقصر بشماریم. شاید با این فرض جدید بسیاری از مشکلاتمان حل شوند و ما هم مثل کپرنیک جواب بگیریم!!
A philosophical viwe to the sixth sense
عالم هستی عالمی بیکران است و علم و دانش ما نسبت به آن بسیار اندک؛ و شاهد این حرف نیز این است که انسان هنوز نسبت به کره زمین که مسکن و مأوا و زادگاه اوست، اطلاعات کاملی ندارد، و خیلی از پدیده های آن را نمی شناسد؛ و دلیلش هم این است که ارتباط ما با جهان از طریق پنج حس بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه برقرار می شود؛ و این پنج حس اگرچه کار ما را راه می اندازند، ولی برای شناخت این جهان بیکران کافی نیستند.
اگر ما حس های بیشتری داشتیم مثلاً ده حس داشتیم، مسلماً شناخت ما از جهان دو یا چند برابر می شد؛ البته خوب می دانید که شناخت انسان از خودش و از جهان توسط عقل صورت می گیرد، و حواس فقط روزنه هایی برای دریافت اخبار و اطلاعات گوناگون از گوشه و کنار عالم مادی هستند، و مواد خامی را از عالم جمع آوری می کنند تا عقل آن ها را تجزیه و تحلیل کند، و در باره آن ها بیندیشد و قضاوت نماید.
To lead an ascetic life
ریاضت کشیدن به شکل آگاهانه نمک زندگی است و به نظر من از ضروریات است؛ چون با فقدان آن، پیشرفتی در ابعاد روحی و معنوی برای انسان متصور نیست. بدون ریاضت آگاهانه، قدرت روحی انسان رو به ضعف می رود و در مقابل مشکلات زندگی و فشارهایی که به روح و روانش وارد می شود، کم می آورد. و این بحث، بحث مفصلی است که من اندکی از آن را در اینجا می آورم.
On the Magic and Spell
جهانی که ما در آن زندگی می کنیم با همه پیشرفت هایی که در علوم مختلف شده است، هنوز متأثر از سحر و جادو و ساحران و جادوگران است(چنانچه در گذشته هم همین طور بوده است)؛ و بسیاری از مردان بزرگ و دولتمردان بویژه در کشورهای غربی از مشتریان پر و پا قرص ساحران و جادوگران هستند! این نکته امروزه تبدیل به مسئله غامض و معمایی شده است که عمیقا فکر را درگیر و این سؤال را مطرح می سازد که سحر و جادو تا چه حد و چقدر واقعی اند و ساحران و جادوگران تا چه میزان می توانند در زندگی مردم و امور دنیوی تأثیرگذار باشند؟ این مسئله موضوعی است که در این مقاله بدان پرداخته شده و برای روشن شدن ذهن شما خوانندگان عزیز به نگارش درآمده است.
A Philosophical view to the process of medicine Effects
داروها در بدن انسان چگونه تأثیر می گذارند و چه فرایندی را برای برجای گذاردن اثری ماندگار از خود، طی می کنند؟ آیا انسان با سایر موجودات زنده مثل گیاهان و حیوانات در این مورد فرق دارد؟ یعنی یک دارو برای این که در بدن انسان پذیرفته شده و به صورت ماندگار موثر باشد، همان راهی را در پیش دارد که برای اثرگذاری در یک گیاه یا یک حیوان طی می کند؟ علاوه بر این، آیا روح انسان و عقل و شعورش در این خصوص هیچ نقشی ندارند و بدون هیچ اختیاری، صرفا پذیرای اثر یک دارو هستند؟
این موضوعی است که دراین مقاله به آن می پردازیم و آن را از نظر عقلی و فلسفی مورد بررسی قرار می دهیم. اینک از شما دعوت می کنم این مقاله را خوب بخوانید و در باره آن نیک بیندیشید؛ شاید با من هم عقیده شوید!
Sphere
رعایت حد و مرز در زندگی برای هر فردی لازم است؛ و هر آدم موفقی باید برای خودش محدوده ای داشته باشد؛ و التزام و تعهد در عمل، به بایدها و نبایدها را بپذیرد؛ و بدون شک همین کار، رمز موفقیت او خواهد بود. زندگی لجام گسیخته و بدون حد و مرز، انسان را به جایی نمی رساند و باعث تزلزل شخصیت می شود، و شأن خانوادگی و اجتماعی را کم می کند، و مهم تر از همه این که راه پیشرفت در زندگی و تکامل روحی و معنوی را به روی ما می بندد.
The wishes of others
سلام! اجازه میدهید در ابتدای این مطلب یک قصه برای شما تعریف کنم؟ قصه ای که دور از واقعیت نیست و اگر خوب نگاه کنید، می توانید نمونه هایی از آن را در اطرافتان مشاهده کنید!... خب؛ یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود؛ یه روزی یه آقای بامعرفت نگاه کرد و دید ته حسابش شش میلیون تومان پول باقی مانده و مدت هاست بدون این که استفاده ای از آن بکند، نمی داند با آن چه کار کند؛ چون، هیچ کدام از نیازهایش با این پول ناچیز برآورده نمی شدند؛ آخه نیازها و آرزوهای او خیلی گران تر و قیمتی تر از این حرف ها بودند!
قسمت دوم
Miracle : Part 2
باد؛ این پدیده خارق العاده که نامریی است ولی به طور محسوس و در حجمی بسیار وسیع و بیکران در زندگی ما اثرگذار است و بدون آن، زندگی برای انسان و سایر موجودات زنده غیرممکن خواهد بود، بدون شک یک معجزه است؛ یک معجزه واقعی و بی نظیر که بشر نمی تواند مثل آن را خلق کند و علم و دانش امروز با تمام پیشرفتی که کرده است، تنها توانایی تولید اندک و محدودی از باد را به صورت مصنوعی آن هم با صرف هزینه های گزاف، به دست آورده است.
قسمت اول
Miracle : Part 1
معجزه چیزی است که همه مردم در اعماق وجود خود آرزو دارند در زندگی شان اتفاق بیفتد؛ حتی کسانی که فقط به جهان مادی اعتقاد دارند و در پیله محسوسات و مادیات گرفتارشده اند؛ و هم چنین آن هایی که ادعا می کنند به معجزه اعتقاد ندارند و منتظر آن نیستند!
Good characters and good fate
این مقاله را درسی فرض کنید که بنده با آرزوی خوشبختی و سعادتمندی همه دانش آموزان، دانشجویان، نوجوانان، جوانان و سایر هم میهنان عزیز و ارجمندم نوشته ام و امیدوارم هر کجا که هستند آن را بخوانند و استفاده کنند و سرنوشتی خوب و روشن برای خود رقم بزنند. و از شما خوانندگان عزیز خواهش می کنم با حوصله این مقاله را بخوانید تا از نتایج آن بهره مند شوید.
The power(Value) of small successes
موفقیت های کوچک خیلی مهم هستند و در ترقی و پیشرفت زندگی ما بسیار تأثیرگذارند؛ مهم تر از آنچه که شما فکر می کنید، و تأثیرگذارتر از آنچه که شما بتوانید تصور نمایید. هر موفقیت کوچک یک تجربه مثبت و با ارزش است؛ و یک تجربه مثبت به اندازه خودش باورهای مثبت در ما ایجاد می کند؛ و باورهای مثبت هم پشتوانه زندگی و شخصیت و پیروزی و موفقیت های ما هستند. بدون باورهای خوب و مثبت و سازنده، زندگی و شخصیت ما مثل حباب روی آب است؛ شما تصور کنید اگر مغز ما از باورهای منفی و ناامید کننده پر باشد، در آن صورت زندگی و شخصیت ما چگونه خواهد بود و چه بلایی بر سر ما و زندگی ما و اطرافیان ما خواهد آمد؟
Soccer and penalty area : Part 2
قسمت دوم
اما اصل بازی و نتیجه آن، به شکل و نحوه بازی فردی و گروهی بازیکنان در محوطه هیجده قدم برمی گردد و آن جاست که نتیجه بازی و زحمات سرمربی و سایر دست اندرکاران و بازیکنان مشخص می شود، و متأسفانه تمام مشکل هم همین جاست! چون معمولا بازیکنان به ویژه بازیکنان لیگ برتر و ملی پوشان کشورمان، هنگام ایفای نقش و بازی در محوطه هیجده قدم مشکل دارند و نمی توانند نقش فردی و گروهی خود را به خوبی و به درستی ایفا کنند.
Soccer and penalty area : Part 1
قسمت اول
ورزش پر تحرک فوتبال سالیان درازی است که تبدیل به یک بازی بسیار پر هیجان، پر استرس، پرتماشاگر و حرفه ای شده است و در صدر بازی های قهرمانی ملی و جهانی قرار دارد. متأسفانه به نظر می رسد برای داوران و مسئولین فوتبال در ایران و جهان، یک بازی خوب خیلی مهم نیست و ارزش چندانی ندارد؛ بلکه آنچه برای آنان مهم است گل زدن، امتیاز گرفتن و بردن است. به همین دلیل اگر تیمی به لحاظ فردی و گروهی بازی خوب و حتی خیلی خوبی را ارایه دهد ولی بازی را با زدن گل های پی در پی نبرد، هیچ امتیازی نمی گیرد و هیچگونه تقدیری هم از آن بعمل نمی آید!
In the absence of the mother
خداحافظ مادر!
درتاریخ شانزدهم آذر ماه سال 1382 شمسی بنده پدر ارجمندم را از دست دادم و او را برای همیشه به خدا سپردم؛ و در دوم تیر ماه سال جاری( 1392) در شب نیمه ماه شعبان المعظم 1434قمری مادر عزیزم و عزیزتر از جانم نیز از دنیا رفت؛ از دنیا رفت در حالی که من هنوز مانند کودکی خردسال به او نیاز داشتم و از او انرژی می گرفتم! و با رفتنش روح و جان و بلکه همه هستی مرا هم با خود برد. مرگ مادر عجیب مرا سوزاند؛ خیلی عجیب! هیچ وقت فکر نمی کردم که به فراق همیشگی ایشان مبتلا شوم.
A philosophical view to the mindfulness : Part 2
قسمت دوم
در قسمت اول، من مطالبی را در باره تمرکز حواس بیان داشتم و سعی کردم خیلی ساده و به شکلی قابل فهم، معنای آن را توضیح بدهم و در واقع، آن را تجزیه و تحلیل نمایم، تا خوانندگان این مقاله به عمق آن یا به عبارت بهتر، به معنای عمیق تری از آن دست یایند؛ و سپس اهمیت و ضرورت و کارکرد آن را در زندگی انسان بیان نمودم. اما اینک و در این قسمت، به مباحث جدی تری در باره تمرکز حواس خواهم پرداخت.
A philosophical view to the mindfulness : Part 1
قسمت اول
تمرکز حواس چیست و چه تأثیری در زندگی انسان دارد؟ آیا به سلامتی و قدرت روحی، معتدل بودن و دست یابی به آرامش کمک می کند؟ در خصوص سلامتی و قدرت جسمی چطور؟ آیا تمرکز حواس باعث بهتر شدن وضعیت و شرایط جسمی ما خواهد شد یا این که تأثیر چندانی نخواهد داشت؟
و در مجموع، آیا تمرین های مربوط به تمرکز حواس در حل مسایل و مشکلات زندگی انسان و باز شدن گره از کارهای او اثر دارند یا این که صرفا برای لحظاتی احساس ما را بهتر می کنند، و آرامشی ناپایدار را به ما نشان می دهند و بعد، می روند و ما را تنها می گذارند؟!
این، موضوعی است که قصد دارم در این مقاله آن را مورد بررسی قرار دهم.
Take courage in learning! : Part 2
(نقش اعتماد بنفس در یادگیری)
قسمت دوم
بحث من در مورد این است که قدرت روح و مغز انسان و توان یادگیری او بیشتر از آن است که در عمل از آن استفاده می کند؛ و دانش آموزان و دانشجویان ما باید بیشتر به خود اعتماد نمایند و توانایی های خدادادی شان را جدی تر در عمل مورد استفاده قرار دهند و در این خصوص پا فشاری و استقامت نمایند تا با اقتدار طعم شیرین موفقیت در تحصیل را بچشند؛ و اینک خاطره و شاهد مثال دوم را که اشاره به همین موضوع دارد، به شما تقدیم می نمایم.
Take courage in learning! : Part 1
(نقش اعتماد بنفس در یادگیری)
قسمت اول
کتاب های درسی چه در دوران دانش آموزی و چه در دوران دانشجویی با همه عیب و ایرادهایی که دارند و انشاا... اصلاح می شوند، همه متناسب با سن و سال و فهم و توانایی عقلی و توانایی یادگیری دانش آموزان و دانشجویان در همان کلاس و مقطعی که درس می خوانند، نوشته و تهیه و تنظیم شده اند؛ ممکن است حتی نویسنده کتاب از بزرگانی مثل انیشتن، پروفسور حسابی و.... باشند ولی محتوای کتاب برای دانش آموزان یا دانشجویان نوشته شده نه برای آن ها!
A philosophical outlook on the drug works in the body : Part 2
قسمت دوم
با این حساب و بنابر عقیده بنده مبنی بر این که روح انسان یک فرستنده پر قدرت و بی نقص است، و بدن یک گیرنده است؛ آنچه پیش روی ما است و باید به طور جدی به آن بپردازیم و اهمیت فراوانی برایش قائل شویم، در اولویت اول سه چیز است که در ذیل به آن ها می پردازم:
A philosophical outlook on the drug works in the body : Part 1
قسمت اول
داروها در بدن انسان چه تاثیری می گذارند و چه کاری را انجام می دهند؟ آیا آن ها جای خالی چیزی را پر و نقص و کوتاهی ای را جبران می کنند، یا این که راه را هموار و بدن را برای دریافت انرژی های حیات بخش روحی آماده می کنند؟!
آیا داروها حامل انرژی و انرژی بخش اند، یا این که جسم و بدن انسان را برای دریافت انرژی های حیات بخش مهیا می نمایند؟ این، موضوع بحثی است که قصد دارم در این مقاله به آن بپردازم.
Say condolences to each other!
در ابتدا باید عرض کنم که روی سخن من در این مقاله و سایر مقالات بخش عمومی و خودآگاهی و خود باوری این وبgh'، با افرادی همچون خودم است که عادی و معمولی هستند؛ و به اشخاص خاص و فوق العاده که البته بسیار اندک هستند، کاری ندارم.
Mutual influence
مردم با رفتارشان چقدر روی یکدیگر تأثیر می گذارند؟! یعنی اگر حالشان بد می شود یا برعکس وقتی که حالشان خوب است و سرحال و با نشاطند، چقدرش متأثر از رفتار دیگران است، و چقدرش به عوامل دیگر مربوط می شود؟ در این مقاله، می خواهم به این موضوع بپردازم.
Training for hard days of life
آیا تاکنون به این موضوع فکر کرده اید که چرا بعضی از جوانان و نوجوانان ما این قدر ضعیف و کم طاقت شده اند که قدرت مواجه شدن با ساده ترین مشکلات زندگی خود را ندارند؟ و چرا این قدر زود از کوره در می روند؟ چرا آن ها این قدر راحت خود را تسلیم شیاطین و افراد فرصت طلب می کنند؟ و به هر حال برای حل این مشکل چه باید کرد، و چه کسانی در این زمینه مسئولیت دارند؟... در این مقاله در باره این موضوع بحث خواهیم کرد.
Knowledge is power
عالم دنیا، عالم ناسوت و طبیعت است و زندگی در این عالم و وقایعی که در آن رخ می دهد، باید روال طبیعی داشته باشد و معمولا این چنین است. بنای این عالم بر معجزه نیست! معجزه به معنای خاص ودینی آن(در مقایسه با وقایع عادی) خیلی بندرت اتفاق افتاده است، آن هم برای پیامبران و اولیاء حق؛ و قرار نبوده و قرار هم نیست که امور زندگی انسان ها با معجزه پیش برود.
Impact of fear learning!!! on people lives
دلم می خواهد به فلانی کمک کنم ولی می ترسم برایم گران تمام شود یا این که خوشش نیاید!
می خواهم برای رفع کدورت بین آن ها میانجیگری کنم ولی می ترسم قبول نکنند و شاید هم وضع بدتر شود!
می خواهم در کنکور دانشگاه یا فلان مسابقه و المپیاد علمی شرکت کنم ولی می ترسم قبول نشوم!
می خواهم مقاله ای در باره... بنویسم ولی می ترسم خوب از آب در نیاید!
می خواهم از فلان شخص انتقاد کنم ولی می ترسم ضایع بشوم!
می خواهم در جمع صحبت کنم ولی می ترسم نتوانم و خیط شوم!
خدایا این همه ترس از کجا به قلب من راه پیدا کرده است؟؟
تعداد صفحات : 3