loading...
سایت رسمی حسین احمدی
حسین احمدی بازدید : 703 سه شنبه 13 خرداد 1393 نظرات (0)

 

 

 

 

 

A philosophical view to the complementary medicine Part 1

طب مکمل (یا طب جایگزین) هم می تواند در عرض، و در کنار علم پزشکی به کار رود و هم در مواردی که علم پزشکی تاکنون پیشرفتی نکرده و راه حلی ندارد؛ مثل مواردی که پزشکان و متخصصین، درمان بعضی از بیماران را متوقف می کنند و به آن ها اعلام می دارند که دیگر کاری از دست شان ساخته نیست....

 

خود من شخصا ترجیح می دهم از طب گیاهی و طب سنتی استفاده کنم و در این زمینه به شکل خودجوش و غیر آکادمیک، در حدود20 سال است که به مطالعه و تحقیق پرداخته ام و تجربه های فراوانی دارم؛ و کارهای زیادی به منظور معالجه و درمان برای خودم ، اقوام، دوستان و آشنایان انجام داده ام که بعضی از آن ها فوق العاده و موارد نادری هم خارق العاده بوده اند! و البته همه آن ها یا بنابر ضرورت بوده و یا در پاسخ به یک درخواست .

 

بعضی از موفقیت هایی که در این زمینه به دست آورده ام به گونه ای است که شاید هیچ علم و منطقی نتواند دلیل موجهی برای به نتیجه رسیدن آن ها ارایه کند؛ الا دانش و منطق و تجارب شخصی خود من! ولی به هر حال، بنده به دلیل این که رسما یک پزشک نیستم (و علاقه ای هم به این رشته ندارم)ترجیح می دهم حرفی در باره آن ها نزنم.

 

لیکن بعضی نکات و تجارب هست که سخن گفتن از آن ها و به اشتراک گذاشتن شان شاید به گسترش علم پزشکی و کامل تر شدن امر درمان بیماران کمک نماید؛ و به همین جهت بنده لازم می دانم آن ها را بیان نمایم.

 

فکر جایگزینی طب سنتی به جای علم پزشکی، ایده قابل قبول و موفقی نیست؛ زیرا علم پزشکی با تلاش دانشمندان بزرگی که اهل نبوغ،  و سخت کوش اند و هم چنین با استفاده از تجهیزات و دستگاه هایی که مدام به روز می شوند، آن چنان در حال پیشرفت است که گاهی حتی برای عموم مردم قابل تصور هم نیست؛ و بیماری ها هم آن قدر جدید و پیچیده شده اند که نسل بشر را به زانو درآورده اند؛ و لذا اگر پزشکی نوین نباشد انسان ها نمی توانند تاب بیاورند.

 

بنابراین، ما می توانیم بگوییم که فعلا و در حال حاضر که علم پزشکی و پزشکان در حال بلوغ اند و پختگی لازم را در همه زمینه ها ندارند، طب سنتی می تواند در مواردی، کاستی های آن را جبران کند یا در عرض آن به معالجه و درمان بپردازد؛ و البته این استعداد را دارد که اگر خیلی جدی از روش های علمی پیروی کند و خود را مدام به روز و استاندارد نماید، اعتبار و جایگاه خویش را در حوزه درمان برای همیشه حفظ نماید.

 

به هر حال؛ حرف اساسی نگارنده در مقاله حاضر این است که مدیران و مسئولین عرصه درمان نباید اجازه دهند برای معالجه یک بیماری، پروسه درمان محدود و منحصر به مکتب پزشکی معین و نوع خاصی از درمان باشد، و تعصب به این قلمرو راه یابد؛ این یک اشتباه و خطای بزرگ و نابخشودنی است و معمولا هم به نتیجه نمی رسد؛ یعنی نه تنها برای بیماران فایده ای در برندارد بلکه ممکن است ضرر و زیان های غیر قابل جبرانی را هم به آن ها وارد آورد.

 

به حکم عقل، برای درمان یک بیماری باید در صورت لزوم در هر مرحله از آن، از یافته ها و تجارب و راهکارهای های یک مکتب پزشکی خاص بهره برد؛ هر کدام که بهتر جواب می دهد. چه این که  ممکن است در مرحله ای از درمان، به عنوان مثال، گیاه درمانی یا هومیوپاتی یا طب سوزنی یا ماساژ درمانی یا بازتاب درمانی یا آیورودا و یا هیپنوتراپی و امثال آن، بهتر بتوانند به بیمار کمک کنند و امر درمان را سریع تر و مطمئن تر به  پیش ببرند؛ که البته این خود نیاز به مطالعات و تجارب فراوان دارد.

 

علاوه براین، باید بدانیم که برای درمان یک بیماری، خاصه که سخت و صعب العلاج یا عرفاً لاعلاج باشد، نمی توان با شیوه های مرسوم چه در علم پزشکی و چه در طب سنتی به نتیجه رسید، و صرفا به دارو درمانی(شیمیایی باشد یا گیاهی) و عمل جراحی و امثال این ها اکتفا کرد؛ زیرا بیمار ممکن است از جهات و ابعاد مختلف مورد تهاجم و حمله قرار گرفته و بیماری او معلول و محصول علل و عوامل متعدد باشد.

  

به همین دلیل و از نگاه عقل، برای معالجه و درمان یک بیماری صعب العلاج یا لاعلاج باید جهات و ابعاد مختلف را مد نظر داشت و با مدیریت صحیح، یک درمان و تهاجم همه جانبه را علیه همه علل و عوامل احتمالی بیماری، شروع کرد تا به نتیجه رسید؛ منظور من این است که علاوه بر دادن دارو به بیمار و سایر درمان های رایج، هم زمان باید:

1.به فکر آسیب هایی که به روح و روان او وارد آمده تا به این جا رسیده و مبتلا به این بیماری شده، نیز باشیم، و ذهن و فکر او را هم اصلاح و درمان کنیم؛ پاکسازی، اصلاح و تقویت ذهن، و کنترل شرایط عصبی و روانی بیمار امر بسیار مهمی است و کمک فوق العاده ای به درمان بیمار می کند؛ ولی، متأسفانه بیشتر پزشکان از این موضوع پر اهمیت غافل هستند!

2. و هم چنین باید به فکر به سازی و بهبودی روابط بیمار با اطرافیانش و هم چنین روابط اطرافیان بیمار با وی هم باشیم؛ این هم فاکتور بسیار مهمی است که معمولا مورد غفلت قرار می گیرد، و طبیبان هیچ گونه مسئولیتی در قبال آن احساس نمی کنند؛ چون چگونگی رفتار اطرافیان بیمار با او (و بیمار با اطرافیان خود)می تواند بیماری اش را تشدید کند یا به بهبودی آن کمک جدی نماید.

3. تغذیه بیمار و دیدنی ها و شنیدنی ها و خواندنی ها و باورها و شرایط اقلیمی ش را هم باید کنترل کنیم؛ و آموزش های لازم را به او بدهیم تا فرایند درمان کامل شود، و بیماری، با بستن راه بر علل و عوامل ایجاد و استمرارش، به طور کامل درمان گردد.

 

با این حساب، ملاحظه می کنید که دوران" یک پزشک و یک نوع درمان" به ویژه در درمان بیماری های صعب العلاج یا لاعلاج، به سر رسیده است! و نیاز به وجود و حضور تیم هایی متشکل از طبیبان متعدد و از مکاتب مختلف به طور جدی احساس می شود که البته باید توسط مدیران متخصص، جامع الشرایط، کاملا آگاه و بدون تعصب، مدیریت شوند تا امر خطیر درمان به درستی هدایت شود، و از تمامی آنچه به درمان بیماران کمک می کند یا موجب تسریع آن می گردد، در صورت لزوم استفاده گردد.                    

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
آمار سایت
  • کل مطالب : 84
  • کل نظرات : 38
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 53
  • باردید دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 85
  • بازدید ماه : 210
  • بازدید سال : 909
  • بازدید کلی : 67,221