loading...
سایت رسمی حسین احمدی
حسین احمدی بازدید : 722 جمعه 01 آذر 1392 نظرات (0)

A Philosophical view to the process of medicine Effects

داروها در بدن انسان چگونه تأثیر می گذارند و چه فرایندی را برای برجای گذاردن اثری ماندگار از خود،  طی می کنند؟ آیا انسان با سایر موجودات زنده مثل گیاهان و حیوانات در این مورد فرق دارد؟ یعنی یک دارو برای این که در بدن انسان پذیرفته شده و به صورت ماندگار موثر باشد، همان راهی را در پیش دارد که برای اثرگذاری در یک گیاه یا یک حیوان طی می کند؟ علاوه بر این، آیا روح انسان و عقل و شعورش در این خصوص هیچ نقشی ندارند و بدون هیچ اختیاری، صرفا پذیرای اثر یک دارو هستند؟

این موضوعی است که دراین مقاله به آن می پردازیم و آن را از نظر عقلی و فلسفی مورد بررسی می دهیم. اینک از شما دعوت می کنم  این مقاله را خوب بخوانید و در باره آن نیک بیندیشید؛ شاید با من هم عقیده شوید!

 

 برای شروع و به عنوان مقدمه، بحث را از این جا آغاز می کنم که: همان طور که می دانید انسان موجودی است دارای روح، عقل، شعور و احساس؛ و به اعتقاد من، بُعد مادی او یعنی بدن انسان نیز از این روح، عقل، شعور و احساس بهره می برد؛ نظر شما چیست؟

آیا شما فکر می کنید فقط مغز میزبان و پذیرای بُعد روحانی وجود انسان یعنی عقل، شعور و احساس اوست؛ و از طریق سلسله اعصاب همه اعضا و جوارح و اجزای بدن را فرماندهی می کند، بدون این که آن ها ذره ای عقل و شعور و احساس داشته باشند؛ و اعضای بدن ما مثل یک ربات صرفاً پذیرای دستورات مغز هستند؟!

وقتی ما صدای وحشتناک یا خبر تکان دهنده ای را می شنویم ضربان قلبمان در واکنش به آن، بالا می رود؛ به نظر شما نقش قلب در این واکنش چیست؟ آیا قلب صرفا یک تکه گوشت است و تمام کنش ها و واکنش هایش از طریق اعصاب توسط مغز کنترل و مدیریت می شوند، و خودش هیچ احساس و شعور و آگاهی نسبت به آن ها ندارد، و فقط و فقط فرمانبر است؟!

اعتقاد من این است که انسان با یک موجود غیر زنده مثل ربات، فرق دارد؛ و قلب او حداقل آن قدر آگاهی و شعور دارد که دستورات مغز را بفهمد و به آن ها عمل کند! درست است که مغز مرکز فرماندهی کل بدن است، و ریز و درشت دستورات و برنامه هایی که اعضای بدن باید به آن ها عمل کنند در آن جا تهیه و تنظیم، و از آن جا صادر می شود؛ اما، اعضا و ارگان ها و اجزای بدن و حتی تک تک سلول های ما نیز "آگاهانه" در این کار مشارکت دارند و همکاری می کنند؛ آن ها هم به اندازه خودشان از آگاهی و شعور کلی حاکم بر وجود انسان بهره مند هستند، و به همان اندازه از حق انتخاب و آزادی برخوردارند!

به همین دلیل، اگر آسیبی، به عنوان مثال، به کبد ما برسد، اول کبد واکنش نشان می دهد و ابراز ناراحتی و نارضایتی می کند، و سپس مغز که توسط اعصاب مطلع شده، فرمان لازم را صادر می نماید. یا(مثالی دیگر) در دیابت نوع 2 بحث مقاومت سلولی مطرح است؛ یعنی انسولین تولید می شود و وارد جریان خون هم می شود ولی، سلول ها از پذیرش آن سر باز می زنند،  و از ورود انسولین به داخل سلول ممانعت به عمل می آورند؛

و (باز هم یک مثال دیگر) گاهی در حالی که مغز هنوز زنده است و کار می کند، قلب در یک تصمیم گیری و واکنش جدی و قاطعانه نسبت به آنچه اتفاق افتاده، دست از کار می کشد و می میرد و با این کارش مغز را نیز وادار به توقف نموده و.... جریان زندگی را متوقف می کند!

البته تکیه گاه من برای بحث، این گونه مثال ها نیستند؛ این ها را برای ملموس تر کردن بحث و ساده تر کردن آن آورده ام؛ ولی خوب است این را بدانید که اساسا فرض من بر این است که اگر مغز فرمانده کل بدن است، سایر اجزا و ارگان های بدن هم به اندازه خودشان و در محدوده خودشان، مسئولیت دارند و از شعور و آگاهی لازم برخوردارند؛ و آگاهانه با مغز همکاری می کنند! و آن ها هم در پیشبرد اهداف کلی وجود انسان، مشارکت دارند.

چه لزومی دارد ما بگوییم روح انسان فقط و فقط از طریق مغز، اراده خود را به سراسر بدن منتقل و منعکس می نماید؟! بله، بنده قبول دارم پایگاه اصلی روح و مرکز توجه او برای اداره بدن، مغز است؛ اما روح انسان و بُعد روحانی او، مختص مغز نیست؛ بلکه به همه بدن تعلق و توجه دارد، و در همه جای آن حضور دارد. 

حکایت عقل و شعوری که  مغز و هم چنین سلول ها از آن برخوردارند، حکایت عقل کل و عقل جزء است؛ "عقل کل" ما در مغز است(البته به طور مجازی؛ چون روح و عقل و در کل، بُعد روحانی ما غیر مادی است و نیاز به مکان ندارد) و از طریق مغز عمل می کند، ولی در کنار آن عقل جزیی هم هست و در سلول ها و از طریق آن ها فعالیت می کند!

آیا به نظر شما، اعضا، جوارح، ارگان ها و سلو ل های بدن ما از سرما و گرمای محیطی که من و شما در آن قرار داریم، آگاهی ندارند؟ آیا اگر باران ببارد، برف ببارد، انفجاری رخ بدهد، حادثه تلخی واقع شود، و یا اتفاق خوشایند ی در حال وقوع باشد، آن ها از آن بی خبرند؟

به نظر من، هرگز این طور نیست! و شما باید بدانید که تمام اعضا، جوارح و تک تک سلول های بدن ما زنده اند و به خاطر این که زنده اند، و هم چنین به خاطر این که جزیی از وجود ما هستند، (در حد خودشان) از روح،عقل، شعور و احساس برخوردارند؛ و همه چیز را و همه وقایع و اتفاقات جهان درون و پیرامون انسان را خوب در ک می کنند، و می فهمند و متناسب با آن ها، از خود واکنش نشان می دهند!

به هر حال، این ها همه در حکم مقدمه بود؛ و با این مقدمه که شاید کمی عجیب و غریب به نظر آید، می رویم به سراغ موضوع اصلی این مقاله، که اختصاص دارد به این نکته که "فرایند تأثیر ماندگار دارو در بدن البته از نگاه عقلی و فلسفی، چگونه است؛ یعنی به طور مشخص این که سلول های بدن ما چگونه اجازه می دهند داروها ی شیمیایی و گیاهی تأثیری ماندگار از خود در وجود ما بر جای گذارند؟"

شرح این مطلب به این صورت است که یک دارو (منظورم مسکن ها و دارو های سریع الاثر که اثر فوری و موقت دارند، نیست) وقتی که وارد بدن می شود، برای این که اثر ی اساسی و ماندگار از خود بر جای گذارد، به زمان نیاز دارد؛ و این کار به صورت تدریجی صورت می گیرد.

هر دارو یک پیام دارد! وقتی ما دارویی را مصرف می کنیم، و آن دارو وارد بدن ما می شود، توسط جریان خون خود را به سلول ها ی بدن می رساند، و خودش را عرضه می دارد، و پیامش را به آنها ابلاغ می کند؛ و از آن ها می خواهد که پیامش را بپذیرند. و در واقع، می خواهد خودش را به آن ها تحمیل کند؛ ولی، طبیعی است که ابتدا موفق به این کار نمی شود؛ چون از نظر سلول های بدن، او یک بیگانه و غریبه محسوب می شود، و پیامش برای آنها یا نامفهوم است و یا این که آن را قبول ندارند و جدی نمی گیرند!

 به ناچار دارو برای این که اثری ماندگار داشته باشد، باید هر روز یک یا چند بار از طریق جریان خون، خود را به سلول های بدن برساند، و دوباره پیامش را ابلاغ کند و خود را به آن ها عرضه نماید؛ و باید در این کار صبور باشد و حوصله به خرج دهد تا آن که سلو ل ها به تدریج، با او آشنا شوند و انس بگیرند، و آن دارو را نه یک بیگانه، که یک خودی قلمداد کنند، و از خود بدانند تا بتوانند باورش کنند، و پیامش را بپذیرند.

وقتی چنین شد، و کار به اینجا رسید، دارو توانسته است به قله موفقیت صعود کند؛ و تأثیر خود را به صورت عمیق و ماندگار در وجود ما بر جای گذارد. این، فرایند تاثیر ماندگار دارو در بدن یک انسان است.

اما این نکته که  دارو اثری مناسب، مطلوب و دلخواه داشته باشد، بستگی دارد به چند چیز از جمله:

1. ارزش موادی که تشکیل دهنده اجزاء دارو هستند؛

2. دقتی که دارو ساز در تهیه دارو به خرج می دهد؛

3. تشخیص درستِ طبیبی که دارو را تجویز می کند...

بنابر این، حرف کلیدی بحث ما این است که یک دارو برای اثر گذاری ماندگار در بدن انسان نیاز به زمان دارد؛ و لذا،ما باید به داروهای گیاهی و شیمیایی فرصت لازم را برای ابلاغ پیام و اثرگذاری بدهیم و برای رسیدن به نتیجه، عجله نکنیم!

این فرایند، یک فرایند طبیعی برای اثر گذاری است؛ و طبیعت همواره در شرایط عادی، این گونه عمل می کند. تصور کنید ما اگر بخواهیم با کسی انس بگیریم و در او به شکلی ماندگار اثرگذار باشیم، بدون شک، در دفعات اول و به صورت آنی موفق به این کار نخواهیم شد؛ بلکه باید به مرور زمان و به تدریج، و در خلال یک ارتباط حساب شده و مستمر، با او مأنوس شویم تا از طرف او پذیرفته شده و بر او اثری ماندگار داشته باشیم.

 یک دارو گیاهی باشد یا شیمیایی، (وهم چنین یک گیاه دارویی) وقتی از طریق مصرف شدن وارد بدن می شود، با خودش پیامی دارد که می خواهد آن را به سلول های بدن برساند و آن را به ما بقبولاند؛ او برای این کار سوار بر بزرگترین رودخانه جهان یعنی جریان خون، می شود و خود را به سلول های مورد نظر در بدن می رساند(سلول های کبدی، کلیوی یا قلبی و...)، و پیامش را به آن ها ابلاغ می کند؛ و همان طور که بیان کردم، طبیعی است که در بار اول اعتنایی به آن نمی شود و مورد پذیرش قرار نمی گیرد.

اما وقتی که این کار تکرار شود و دارو (یا گیاه دارویی) بر طبق دستور یک متخصص رسمی، و مدام مصرف شود، یعنی فرصت لازم برای اثرگذاری به آن داده شود، دارو زمان کافی را برای ابلاغ پیام خود و هم چنین تأکید بر روی آن، و بالاخره پذیرفته شدن توسط سلول های بدن، به دست خواهد آورد؛ و متناسب با ماهیت و پیامش، سلول های بدن و در نتیجه حال و احوال ما را متأثر از خود می کند، و اثرش ماندگار می گردد.

در پایان، یادآور می شوم همان طور که بسیاری از شما می دانید و حتما تجربه کرده اید، هر دارو علاوه بر اثر وضعی، یک اثر تلقینی هم دارد؛ و اثر تلقینی اش در شرایط عادی، به محض مصرف کردن دارو آغاز می شود، و تأثیر خودش را می گذارد. دارو نماها مصادیق خوبی برای نشان دادن اثر تلقینی داروها هستند!

نتیجه گیری: حداقل نتیجه ای که این مقاله دارد این است که نگاه مردم عادی را به دارو و تأثیر آن، واقعی تر می کند؛ و از این به بعد، آن ها نه تنها از داروها توقع معجزه نخواهند داشت، بلکه با واقع بینی، کمال همکاری را با دارو ها نموده و فرصت لازم برای اثر گذاریِ ماندگار را به آن ها خواهند داد.

و امیدوارم این مقاله به پزشکان و داروسازان هم این پیام و انگیزه را بدهد که برای تشخیص و تجویز، و هم چنین تهیه دارو با تعهد بیشتری عمل کنند و دقت و وقت بیشتری را در این گونه موارد حیاتی و پر اهمیت، صرف نمایند.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
آمار سایت
  • کل مطالب : 84
  • کل نظرات : 38
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 48
  • باردید دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 80
  • بازدید ماه : 205
  • بازدید سال : 904
  • بازدید کلی : 67,216