loading...
سایت رسمی حسین احمدی
حسین احمدی بازدید : 77 دوشنبه 09 مرداد 1391 نظرات (0)

Be a Child always! : Part 3

قسمت سوم


هيچ وقت روي حرف پدرمان حرفي نمي زديم؛ نه جرات آن را داشتيم و نه تربيت مان اين طور بود. يادم مي آد "يک روز که پدرم مرا با خود به مسجد برده بود، عالمي بالاي منبر مي گفت: " امام سجاد (ع) در صحيفه سجاديه از خداي بزرگ اين گونه مي خواهد: پروردگارا مرا طوري قرار بده که از هيبت پدر ومادرم هم چون هيبت سلطان خود کامه بيمناک باشم وبه هر دو چون مادري مهربان نيکي کنم و اطاعت از آنان ونيکي به ايشان را در نظرم از لذت خواب در چشمان خواب آلود، شيرين ترقرار ده ! " بعد هم از خودش اضافه کرد : " اين که والدين پيرند يا جوان، سالمند يا مريض، فقيرند يا ثروتمند، با سوادند يا بي سواد و حتي اين که آنها کافرند يا مسلمان، در دين اسلام از ريشه و اساس فاقد اعتبار و بدون اهميت است و فکر کردن در مورد اين چيزها باعث مسموم شدن ذهن و تلف کردن عمر مي شود . پدر و مادر واسطه ي آفرينش ما هستند و به ما هستي داده اند. به همين دليل شايسته و سزاوار کمال احترام وپيروي مي باشند و.... "
آن روز احساسم اين بود که آقا جون مرا به مسجد برده تا اين حرف ها را بشنوم...خدابيامرز بيشتر اوقات با عملش به ما پند واندرز مي داد ، که البته تاثيرش در ما نيز بهتر بود. خيلي اهل نصيحت کردن لفظي نبود. مادرم هم همينطور بود. ما را خيلي خوب تربيت کرده بودند. خوب به خاطر مي آورم که "يک روز من يک خبطي کرده بودم يعني راستش يواشکي از باغ مجاور محل مقداري گيلاس چيده بودم...! آخه گيلاس هاي باغ نادر خيلي درشت وخوش رنگ بودند. باغ هم درست بين محل وزمين هاي کشاورزي ما قرار داشت. هر وقت که از آن جا رد مي شدم و نگهبان در باغ را- به هر دليلي- باز مي کرد تا چشمم به گيلاس ها مي افتاد دلم اب مي شد . تا اين که بالاخره يک روز دل را به دريا زدم واز ديوار پريدم تو باغ و تا آن جا که دلم مي خواست گيلاس خوردم. بعد از هم داخل پيراهنم را پراز گيلاس کردم و به خانه آوردم. البته هنگام برگشتن نزديک بود سگ هاي باغ تکه تکه ام کنند ولي من با زرنگي خاصي خود را به بالاي ديوارباغ رساندم و فرار کردم ...
مادرم وقتي متوجه شد اصلا به روي من نياورد. بر عکس به من محبت کرد و برايم چاي اورد! بعد، با زيرکي خاصي برايم تعريف کرد که ما مسلمان هستيم ورعايت حلال و حرام و دستورات دين اسلام برما واجب و از مسايل مهم زندگي ماست. البته، اوعين اين الفاظ را به کار نمي برد بلکه از زبان ساده ي خودش استفاده مي کرد؛ ولي خلاصه اش همين هايي بود که گفتم. از آن به بعد هم من ديگر ان عمل را تکرار نکردم و سعي کردم هر جا هستم شان يک فرد مسلمان را حفظ کنم و حرمتش را زير پا نگذارم....

برچسب ها هميشه کودک باش! ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
آمار سایت
  • کل مطالب : 84
  • کل نظرات : 38
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 34
  • بازدید ماه : 159
  • بازدید سال : 858
  • بازدید کلی : 67,170